نسکافه داغ داغ |
چند روز پیش، بعد از هزار سال رفته بودم سینما. سینما عصر جدید. عکسای فیلم «نسکافه داغ داغ» به عنوان برنامهی آینده روی دیوار بود. چه حس عجیبی... موقع اکران این فیلم میتونست زنده باشه. نشسته باشه توی اتاقش چایی بخوره و فیلم ببینه یا چیز بخونه و سیگار بکشه. یا سر فیلمبرداری یه کار جدید باشه. بعد من میاومدم این عکسا رو می دیدم. مثل تمام این سالها که عکس فیلمهای نزدیک اکرانش رو توی سینما دیده بودم. پا میشدم می اومدم پای این دیوار. همین جا که عکسای «درد مشترک» و کلی فیلم دیگه رو دیده بودم. میاومدم این عکسا رو میدیدم. چه حسی داشتم؟ با خودم میگفتم «حواسم باشه تا اکران شد بیام ببینمش»؟ مثل همون موقع که عکسای «درد مشترک» رو دیده بودم و کلی فیلم دیگه؟ اون موقعایی که سالن انتظار گرد عصر جدید پر بود و روی سکوهای سنگی سردش کلی آدم نشسته بود... میرفتیم یه پفکی، شکلاتی از بوفه می خریدیم و تا قبل از شروع فیلم همون جا موقع دیدن عکسای فیلمای آینده میخوردیم و برای دیدن فیلم بعدی با هم قرار میذاشتیم: بعد از کلاس زبان بیایم یا قبلش؟ فلانی رو بیاریم یا نه؟... الان توی سالن انتظار گرد عصر جدید من تنهای تنهام. روی سکوهای سنگی سرد هیچ کس ننشته و بوفه هم تعطیله. نه اینا مهم نیست... فقط می خوام ببینم اگه 28 تیر امسال یه جور دیگه گذشته بود، الان حسام چی بود؟ با خودم میگفتم «حواسم باشه تا اکران شد بیام ببینمش» مثل اون موقعا؟ موقع «دستهای خالی» نگفتم اینو با خودم. پنج شیش ساله که نگفتهم برای هیچ فیلمی. خیلی وقته بی خیال سینما شده م... آخرین بار کی بود؟ گمونم «کاغذ بیخط»، که تو جشنواره هشت ساعت تو صف وایستاده بودم و آخر نتونسته بودم ببینمش. نه «صبحانه برای دو نفر» رو هم رفتیم دیدیم... حسام چی بود؟ همون چارشنبهی اول رفتم؟ منتظرش بودم؟ یادم نیست... یادم نمیاد لامصب. ولی «نسکافه داغ داغ» با «اتوبوس شب» و اینا فرق داره. اون جوری درب و داغون نیست. مثل اون موقعاست. حداقل تو عکسا که شبیه اون موقعاست... حسام چی بود؟ با خودم میگفتم «حواسم باشه تا اکران شد بیام ببینمش» مثل اون موقعا؟... نمیتونم نمیشه تصور کرد. ۲۸ تیر لامصب رو نمیشه عوضش کرد... الان میخوام برم. مثل اون موقعا... مثل اون موقعا دیگه نمیشه. دیگه هیچ جوری نمیشه. خودتو بکشی هم دیگه نمیشه... ولی میخوام برم. *پی نوشت: سینما عصر جدید هم مثل این که داره تعطیل میشه... عجب! . |